کد مطلب:315760 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

نشو و نما و دوران کودکی
از اموری كه حسب تجربه دیده می شود و نویسندگان بدان تصریح كرده و از روایات نیز استفاده می گردد این است:

اخلاق و روش مربیان در سنین طفولیت در كودكان اثری عمیق می گذارد و كمتر دیده شده كه اخلاق و روش «مربی» غیر از «مربی» باشد.

حضرت اباالفضل علیه السلام در خانه و دامنی تربیت شد كه معدن علم و كرم و غیرت و شجاعت است در دامن پدری مانند امیرالمؤمنین علیه السلام و مادری همانند ام البنین علیهاالسلام و بعد از آنان در محضر برادرانش و دو امامش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام.

بنابراین طبیعی است كه علاوه بر خصلت های ذاتی نیكو از راه تربیت نیز همه ی صفات برجسته و مكارم اخلاق را كسب كرده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام با فرزندش رفتاری داشت كه وی را به اصول و فروع دین و احكام و اخلاق و فرهنگ اسلامی آشنا می ساخت و او را برای دفاع از اسلام و فداكاری در راه دین و امام زمانش، برادرش حضرت سیدالشهداء علیه السلام آماده می نمود به جریانی كه در مراسم نامگذاری ذكر نمودیم مراجعه شود.

و نوشته اند كه در زمان كودكی قمر بنی هاشم علیه السلام، پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام او را طلبید و در دامنش نشاند و به او فرمود: «قل واحد». بگو: یكی است. فقال: «واحد». عرض كرد: یكی است. فقال له: «قل اثنین». فامتنع و قال: «انی استحیی أن أقول اثنین بلسان قلت به واحد». [1] .



[ صفحه 66]



حضرت فرمود: «بگو دوتاست». قمر بنی هاشم علیه السلام امتناع ورزید و عرض كرد: «حیا می كنم با زبانی كه گفته ام خدا یكی است بگویم دوتاست». شاید بتوان گفت حضرت این گونه با فرزندش اظهار محبت كرد تا او را بیازماید و در تاریخ نوشته شود تا به دست آیندگان برسد و به مقام شامخ ابی الفضل علیه السلام پی ببرند.

باقر شریف قرشی نوشته است:

ام البنین علیهاالسلام برای حفظ فرزندش حضرت ابی الفضل علیه السلام - كه او را بسیار دوست می داشت و می ترسید چشم زخم بخورد - او را به خدا سپرده بود و در تعویذ او اشعار زیر را می خواند:



اعیذه بواحد

من عین كل حاسد



قائمهم و القاعد

مسلمهم و الجاحد



صادرهم و الوارد

مولدهم و الوالد [2] .



او را به خدای واحد تعویذ می نمایم، از چشم حسودان نشسته باشند یا ایستاده، مسلمان باشند یا كافر، از ساكنین شهرها و واردین به آنها، از پدران و فرزندان.

و مورخان نوشته اند: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت عباس علیه السلام را در دامن خود نشانده بود قمر بنی هاشم علیه السلام آستین را از بازوان بالا زد، علی علیه السلام بازوان وی را غرق بوسه نمود و گریست، ام البنین علیهاالسلام مضطرب گردید و عرض نمود: «چرا گریه می نمایی؟». امیرالمؤمنین علیه السلام با صدایی حزین و دلسوز فرمود:

«نظرت الی هذین الكفین و تذكرت ما یجری علیهما».

«به این دو دست نظر نمودم پس به یاد آنچه بر آنها روی خواهد داد افتادم».

ام البنین علیهاالسلام با اندوه عرض كرد: «چه بر آنها روی خواهد داد؟».

حضرت با اندوه و حزن فرمود:



[ صفحه 67]



«انهما یقطعان من الزند».

«این دو دست از مچ جدا می شوند». [3] .



یاد آمدم آن روز كه عباس دلاور

بی دست شود از ستم فرقه ی كافر



یاد آمدم آن روز كه افتد به سر خاك

با فرق پر از خون شده و سینه ی صد چاك



یاد آمدم آن روز كه بی دست به هامون

هامون شود از خون تنش دجله ی جیحون



یاد آمدم آن دم كه بگوید به دل زار

دریاب برادر كه مرا دست شد از كار



یاد آمدم آن دم كه بگوید به برادر

بر خیمه مبر این تن صد پاره ز خنجر



دادم به حرم وعده ی آبی و شدم آب

از خجلت طفلان تو ای مهر جهانتاب [4] .



[ صفحه 68]




[1] خاتمه مستدرك، ج 8، ص 106.

[2] العباس، ص 34.

[3] العباس، قرشي، ص 36 و 37.

[4] رياض القدس، ج 2، ص 68.